سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
وصیتنامه شهدا
وصیت شهدا
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
درباره

جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
کارنامه عملیات ها
جنگ دفاع مقدس
ابر برچسب ها

 

سرهنگ حسین عشقی فرمانده قرارگاه عملیاتی کمیته جست‌وجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح در گفت وگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم ، از مراسم تبادل پیکرهای پاک شهدای تازه تفحص شده با اجساد عراقی خبر داد و گفت : بنا به توافق به عمل آمده با طرف عراقی و توافقات دوجانبه بین عراق و ایران ، پیکر مطهر 92 شهید دفاع مقدس امروز وارد خاک جمهوری اسلامی ایران شدند  .




وی افزود : پیکر این شهدا ، که طی عملیات برون‌ مرزی در داخل خاک عراق توسط کمیته جست وجوی مفقودین ستادکل نیروهای مسلح کشف شده بودند ، ساعت 10 صبح امروز پنج‌شنبه 24 مرداد ماه 92 از طریق مرز شلمچه به خاک جمهوری اسلامی منتقل شدند . همچنین اجساد 46 سرباز کشته ‌شده عراقی که طی عملیات تفحص در داخل خاک ایران کشف شده بود به‌ همراه 15 جسد عراقی که در عملیات تفحص برون‌ مرزی اخیر در داخل خاک عراق پیدا شده بودند امروز تحویل مقامات عراقی داده شد .عشقی در ادامه تصریح کرد : بدین ترتیب  در مراسم تبادل امروز 92 پیکر پاک شهید ایرانی تحویل گرفته و 61 جسد عراقی تحویل داده‌ایم . پس از مراسم تبادل سردار سید محمد باقرزاده فرمانده کمیته جست ‌وجوی مفقودین نیروهای مسلح که در مراسم تبادل حضور داشت ، در مصاحبه خبری خود این جزئیات را مطرح کرده است.

فرمانده قرارگاه عملیاتی کمیته جست‌ وجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح با اشاره به بررسی پیکرهای شهدای تحویل گرفته شده گفت : هنوز در مورد هویت این شهدا نمی ‌توان نظر داد . با بررسی ‌هایی که در آینده انجام می شود تعداد شهدای گمنام و شناسایی شده مشخص خواهد شد . این شهدا هم اکنون در حال انتقال به معراج شهدای اهواز می ‌باشند .وی در پایان گفت : پیکر مطهر این 92 شهید دفاع مقدس در ایام شهادت امام جعفر صادق (علیه السلام ) تشییع و تدفین خواهند شد.







   عیداست ودلم خانه ی ویرانه بیا          این خـانه تکـاندیم ز بیگــــانه بیـــا

   یـــــک ماه تمام میهمــانت بودیم            یک روز به میهمانی این خانه بیا





چندی پیش انتخابات هیأت مدیره دانشگاه کالیفرنیا برگزار شد که برای نخستین بار یک دختر مسلمان با اکثریت آرا موفق به عضویت در هیأت مدیره شد.

«سعدیه سیف الدین» 21 ساله با کسب 25 رأی موافق توانست هیأت مدیره این دانشگاه شود که با عصبانیت شدید اعضای یهودی دانشگاه روبرو شد.




براساس این گزارش، دانشگاه کالیفرنیا با دارا بودن 222 هزار دانشجو با شرکت های رژیم صهیونیستی ارتباط دارد که به گفته مسئولان آن انتخاب یک دختر مسلمان نقض قوانین این رژیم را درپی دارد!
اعضای یهودی این دانشگاه تهدید کردند که مخالفت خود را با این اقدام با بیان اینکه این انتخاب حقوق بشر اسرائیل در منطقه را نقض می کند اعلام کردند امکان محرومیت مالی این دانشگاه از سوی شرکت های اسرائیلی وجود دارد.هچنین کمیته‌ای صهیونیستی موسوم به "سیمون ویزنتال" که از سال 1913 در آمریکا تاسیس شده است، با انتقاد شدید این انتخاب نسبت به عواقب آن ابراز نگرانی کرده است.
این کمیته که هدف اصلی آن زنده نگه داشتن هولوکاست در یاد مردم آمریکاست، خواستار هیأت مدیره دانشگاه کالیفرنیا 26 عضو دارد و سعدیه سیف الدین به مدت یک سال به عضویت این هیأت درآمده است.سعدیه با ابراز خوشحالی از این انتخاب در سخنان کوتاهی ضمن ابراز خوشحالی از این انتخاب اظهار کرد: تلاش خواهد کرد در آینده تحول بزرگی در سیستم آموزشی دانشگاه ایجاد کرده تا افراد بیشتری از اقوام مختلف برای تحصیل جذب دانشگاه شوند.





سالروز شهادت شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی گرامی باد 

 





 

… شهید بابایی اوایل انقلاب در نیروی هوایی ستوان یک بود. در فاصله‏ی سه سال، درجه‏ی سرهنگی گرفت و فرمانده‏ی آن پایگاه در اصفهان شد؛ یعنی از ستوان یکی به سرهنگ تمامی ارتقا یافت. آن زمان هم سرهنگی درجه‏ی بالایی بود؛ یعنی بالاتر از سرهنگ، نداشتیم… فقط دو درجه‏ی سرتیپی در ارتش بود: فلّاحی، که پیش از انقلاب به درجه‏ی سرتیپی رسیده بود و ظهیرنژاد که به دلیلی، در اوایل جنگ به او درجه‏ی سرتیپی اعطا شد. سایر افسران، سرهنگ بودند؛ اما شهید بابایی با نصب درجه‏ی سرهنگی به پایگاه اصفهان رفت. می‏دانید که پایگاه اصفهان هم از پایگاه‏های بسیار بزرگ و مفصّل است. سال شصت بود. آن پایگاه واقعاً مرکزی بود که در زمان بنی‏صدر، امام را هم قبول نداشتند و قبلش هم، آن‏جا مرکز جنجالی و پرمسأله‏ای محسوب می‏شد. اولِ انقلاب، همین آقای محمّدیِ دفتر خودمان – آقای “محمّدی گلپایگانی” – به عنوان نماینده‏ی مسئول عقیدتی – سیاسی، در آن‏جا فعّالیت می‏کردند. ایشان مرتب مسائل آن‏جا را گزارش می‏کردند. عدّه‏ای ضدّ انقلاب و عدّه‏ای هم نفوذی‏های گروه‏های به‏ظاهر انقلابی، در پایگاه نفوذ کرده بودند و واقعاً به‏کلّی یأس‏آور بود. فرمانده‏ی آن‏جا، زمانی که در وزارت دفاع بودم، می‏گفت: “اصلاً نمی‏توانم پایگاه را اداره کنم! ” همین‏طور، همه چیز را رها کرده بود. در چنین شرایطی، شهید بابایی به این پایگاه رفت – این‏که “یک‏لاقبا” می‏گویند، واقعاً با یک‏لا قبا به آن‏جا رفت – و همه چیز را راه انداخت. او حقیقتاً پایگاه را متحوّل کرد….
… یک بار من به آن پایگاه رفتم و ایشان، سمیلاتورهای آموزشی را به من نشان داد. شهید بابایی، خودش هم خلبان بود؛ خلبان “اف 14″. یعنی رتبه‏ی خلبانیش رتبه‏ی بالایی بود. ایشانْ خیلی به من محبّت داشت. من هم واقعاً از ته دل، قدر شهید بابایی را خیلی می‏دانستم….
… یک بار که به اصفهان رفتم – من، دو – سه بار به پایگاه اصفهان رفته‏ام – نزد من آمد و گفت: “اگر شما اجازه بدهید، ما بچه‏های سپاه را این‏جا بیاوریم و به آنان آموزش خلبانی بدهیم”… با بچه‏های سپاه، خیلی خودمانی و رفیق بود. می‏گفت: “فقط برای انقلاب و رضای خدا، بچه‏های سپاه را آموزش دهیم. ” گفتم: “حالا دست نگه دارید. الان این کار مصلحت نیست؛ تا ببینیم بعداً چه می‏شود. ” در غیر این صورت، وضعیّت نیروی هوایی، حسابی به هم می‏خورد. به‏هرحال، ایشان آرام آرام همان پایگاهی را که آن همه مسأله داشت، به‏کلّی متحوّل کرد….









 

به دنبال خدا نگرد، خدا در بیابان های خالی از انسان نیست، خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست، خدا در مسیری که به تنهایی آن را سپری می کنی نیست، خدا آنجا نیست، به دنبالش نگرد.

 

خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست، در قلبیست که برای تو می تپد، خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد، خدا آنجاست...

 

خدا در خانه ای است که تنهایی در آنجا نیست، در جمع عزیزترین هایت است، خدا در دستی است که به یاری می گیری ، در قلبی است که شاد می کنی، در لبخندی است که به لب می نشانی، خدا در دیر و بتکده و مسجد نیست، لابلای کتاب های کهنه نیست، این قدر نگرد، گشتنت زمانیست که هدر می دهی، زمانی که می تواند بهترین ثانیه ها باشد...

 

  خدا آنجاست که زندگی می کنی و زندگی می بخشی، خدا در جشن و سروریست که به پا میکنی، آنجاست که عهد می بندی و عمل می کنی، خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دوری از انسانها نگرد، آنجا نیست، او جایی است که همه شادند، جایی است که قلب های شکسته ای نمانده...

 

خدا را در غم جستجو نکن، در کنج خاک گرفته آنچه که سال ها روایت کرده اند نگرد، آنجا نیست، خدا را در جای دگر باید جستجو کنی، جوانمردهایی که با پای پیاده میروند به جستجوی خدا او را نخواهند یافت، خدا نزدیکتر از آنست که فکر می کنیم، در فاصله نفس های من و توست که به هم آمیخته، در قلبیست که برای تو می تپد، در میان گرمای دستان ماست که به هم پیچیده، خدا اینجاست همسفر مهربان من، اینجا......

 

زندگی فرصتی ست کوتاه و تکرار ناپذیر، زندگی امکانی ست محدود، با امکان محدود زندگی؛ باید نامحدود را جست، باید از فرصت کوتاه زندگی؛ برای یافتن جاودانگی بهره برد.

 

بنابراین؛ زندگی چالشی ست بزرگ؛ مخاطره ای عظیم، فرصت یکه و یکباره زندگی را نباید صرف چیزهای کم بها کرد، چیزهای کم بها چیزهایی اند که مرگ آنها را از ما میگیرد، زندگی را باید صرف اموری کرد که مرگ نمیتواند آنها را از ما بگیرد.

 

خداوند گفته است: من گنجی مخفی بودم، دوست داشتم شناخته شوم، آفریدم آفریدگان را تا شناخته شوم.

 

بنابراین؛ خداوند آفریدگان را آفریده است، زیرا دوست داشته است که بیافریند، او آفریده است تا در آیینه جان فهیم آفریدگان دیده و شناخته شود، شناخت همسنگ علم اصطلاحی نیست، شناخت چیزی ست از جنس تاملی ژرف.

 

بنابراین؛ تنها چیزی که ارزش عمر کوتاه و تکرار ناپذیر ما را دارد معرفت بر اللّه و به خود آیی است، شناخت بر دین است، آگاهی کیهانی ست، تامی ژرف است، مراقبه و اتصال است، تنها با اتصال است آن گنچ مخفی را می یابد.

 

دنیا چیزی نیست که آن را واگذاریم، دنیا چیزی ست که باید آنرا برداریم و با خود همراه کنیم، ترک دنیا راهی نیست که به بلوغ معنوی و آگاهی کیهانی بینجامد، سالکان حقیقی حقیقت بهره خود از دنیا را فراموش نمی کنند، آنها هرآنچه را که زندگی در اختیارشان می گذارد بر میگیرند.

 

آنها میدانند که همه این زندگی با شکوه هدیه ایست از طرف خداوند، آنها موهبت الهی را بر نمی گردانند، کسانی که از دنیا روی بر میگردانند نگاهی تیره و یاس آلود دارند، آنها دشمن زندگی و شادمانی اند، نباید از زندگی گریخت، باید مستانه و شادمانه به چالشهای پر مخاطره زندگی تن سپرد، چگونه می توان از زندگی گریخت و خود را پشت سر گذاشت!؟

 

ما همه پاره ای از زندگی هستیم، زندگی در رگهای ما جاریست و در سینه ما می تپد، زندگی عین خود ماست، از زندگی به کجا می توتن گریخت!؟ تمنای گریز از زندگی تمنای خودکشی ست، گریز از زندگی تلاشی ست از سر زبونی، گریز از زندگی، گریز از خداست، به کجا می توان گریخت که خدا نباشد؟؟؟

 

هم کیش من، کیش و دین همگی ما ستایش؛ عشق؛ خنده و زندگی ست.

 

بنابراین همه چیز را باید جشن گرفت، همه چیز را باید زندگی کرد، همه چیز را باید دوست داشت، همه چیز خاک را از آسمان جدا نمی کند، همه چیز این زندگی خاکی آسمانی ست، همه چیز این زندگی مادی الهی ست.

 

همه ما به ضیافت الهی دعوت شده ایم، ضیافت وجود، باید با همه وجود خود در این ضیافت شرکت کنیم، این گونه است که شکر نعمت این فرصت یکه و تکرار ناپذیر را به جا آورده ایم، خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا از آن روی برگردانیم، او زندگی را به ما بخشیده است تا آن را به تمامی زندگی کنیم.

 

سر آخر خداوند از من و تو خواهد پرسید:

 

"آیا زندگی را زندگی کرده ای؟"

 

عزیز من؛ مرگ نیز پاره ای از این زندگی با شکوه است، حتی مرگ را نیز باید جشن گرفت، مرگ قله زندگی ست، اگر زندگی را به تمامی زیسته باشی آنگاه زیستن تو؛ رستن تو و مرگ تو نیز؛ پرواز توست.







شهدای شهرستان فلاورجان