مسافر عاشق

 

الف شدم که انار تو زودتر برسد

به باغ آینه وار تو زودتر برسد

الف شدم که اسیرم کنی و خوش باشم

که پای من به حصار تو زودتر برسد

فقط اشاره ای از دور کن همین کافی است

که چشم بسته شکار تو زودتر برسد

ولی چرا الف؟ اسفند ماه خوبی نیست

ب می شوم که بهار تو زودتر برسد

ب می شوم که ب هم مثل خواب می خواهد

به آن دو چشم خمار تو زودتر برسد

ب می شوم که بگریم خب این گناه که نیست

گلاب اگر به مزار تو زودتر برسد

ب داشت قصه ی اصحاب کهف را می خواند

بلند شد که به غار تو زودتر برسد

ب دوست داشت به دنبالت آنقدر بدود

که لااقل به غبار تو زودتر برسد

ببخش اگر ب بدی کرد اگر ب باعث شد

که دست من به انار تو زودتر برسد

پ می شوم پسر عاشقی که گل نگرفت

مباد خواستگار تو زودتر برسد

پ می شوم که پلنگانه سر بلند کنم

به این امید که دار تو زودتر برسد

پ می شوم که پریشان بایستی دم در

که بلکه نعش سوار تو زودتر برسد

که پیرمردی از آن دور با تنی بی سر

بیاید و به کنار تو زودتر برسد

پ هم شبیه ب تا بوده خواب بوده ببخش

پ پا نشد که به کار تو زودتر برسد

پ پر نداشت پ آنقدرها پرنده نبود

که از تبر به چنار تو زودتر برسد

ت می شوم ته تاریکخانه های جهان

که عکس تیره و تار تو زودتر برسد

ت می شوم که تعجب کنی اگر جز من

مسافری به دیار تو زودتر برسد

ولی تو هر چه دلت خواست باش و کاری کن

که عشق - دار و ندار تو - زودتر برسد

عجول نیستم اما بیا و ساعت را

جلو بکش که قرار تو زودتر برسد

ستاره ها همه محو تواند و منتظرند

کدامشان به مدار تو زودتر برسد

تو روزه ای و تفاوت نمی کند که چقدر

کسی به میز نهار تو زودتر برسد

به این مسافر عاشق فقط اجازه بده

دعا کند که قطار تو زودتر برسد...