*پانزدهمین روز ماه رمضان است.نوزاد زیبایی در دامان حضرت زهرا  (س)قرار گرفته است.مردم با خوشحالی به یکدیگر میگویند«    :فاطمه مادر شده»

      

*باید برای این کودک نورانی اسمی برگزینند,مادر منتظر نظر پدر است,پدر منتظر نظر پدربزرگ است و پدربزرگ درانتظار نام برگزیده حق تعالی.....

      

*جرئیل نام برگزیده الهی را آورده است.وحی وارده بر پیامبر اینچنین است:چون رابطه تو با علی همچو رابطه موسی با هارون است پس نام پسر هارون برای این نوزاد برگزیده شده است.

حضرت پرسیدند:نام پسر هارون چه بود؟ وحی نازل شد:«شًٌَُّبر»

 حضرت فرمود:معادل شبر در زبان عربی چیست؟ جبرئیل گفت:«حسن»

      

*حسن (ع)نوزاد صبوری است.مادرمهربانی دارد.مادر مهربانش لالایی هی قشنگی برایش میخواند:

 «إشبَه أباکَ یا حسن         و اخلَع عن الحقِ الوَسَنَ

   و اعبد الهاً ذا مِننَ           و لا تُوالِ ذَا الاِحَنِ »

«پسرم حسن ، مانند پدرت باش . ریسمان ظلم را از حق بر کن . خدایی را بپرست که صاحب نعمتهای متعدد است و هیچ گاه با صاحبان ظلم و تعدی ، دوستی مکن . »

همچنین نقل شده است که وقتی فرزندش حسین (ع) را بازی می داد ، این گونه فرمود:

«اَنتَ شبیهٌ بأبی      لَستَ شبیهاً بعلیٍ»

تو به پدر من ( پیامبر ) شبیهی و به پدرت علی شباهت نداری .

طبق همین نقل این بیت ، موجب خنده و تبسم حضرت علی (ع) می شد .

 

*پیامبر (ص) در نماز بود، وقتی که به سجده رفت ، حسن (ع) بر پشت پدربزرگش نشست ، رسول خدا آنقدر سجده را طول داد تا حسن (ع) پائین آمد، بعد از نماز ابوبکر به رسول خدا (ص) عرض کرد: ای رسول خدا چطور در نماز این چنین به این کودک مدارا می کنی پیامبر (ص) فرمود: ان هذا ریحانتی و ان ابنی هذا سید: این کودک گل من است، و این پسرم آقا است

  

*حسن (ع) در هفت سالگى، در مجلس پیامبر( ص)حاضر مى‏شد. وحى را مى‏شنید و آن را حفظ مى‏کرد.به خانه می آمد,منبری می ساخت وبرای مادرش مانند پیامبر سخنرانی می کرد. از این روى هر وقت على علیه‏السلام به خانه بر مى‏گشت متوجه مى‏شد که همسرش از آنچه نازل شده، مطلع است,حتی حالات پیامبر را هم درموقع سخنرانی می داند. وقتی که در این باره می پرسید: فاطمه( ع) فرمود: از فرزندت حسن شنیدم. بعد از آن، روزى على علیه‏السلام در خانه پنهان شد و حسن علیه‏السلام طبق معمول به خانه آمد و خواست آنچه را شنیده بود، بازگوید، اما زبانش بند آمد. حضرت فاطمه شگفت‏زده شد و حسن گفت: مادرجان! تعجب نکن؛ زیرا بزرگوارى سخن مرا مى‏شنود و شنیدن او مرا (از سخن گفتن) باز داشته است.

 

*پیامبر حسن(ع)را خیلی دوست دارند ایشان فرمودند:خدایا من حسن را دوست دارم.پس تو هم اورا و همچنین دوستانش را دوست داشته باش..

هرکس حسن را اذیت کند مرا اذیت کرده است و هرکس مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده است.

حسن نور چشم من است,روشنی قلب من است.میوه دل من است.او حجت خداوند بر امت است.دستور او دستور من و گفتار او گفتار من است...

...حسن و حسین پیشوایان امت من هستند.چه قیام کنند وچه قیام نکنند...

 

*مادرش فاطمه (_ع) را می‏دید که شب‏های جمعه راست‏قامتانه در محراب عبادتش ایستاده و تا طلوع صبح به رکوع و سجود به سر می‏برد. و حضرت میشنید که او برای مردان و زنان مومن دعا می‏کند و حتی آنان را نام می‏برد و جهت برطرف شدن گرفتاری‏ها و برآورده شدن خواسته‏هایشان بسیار دعا می‏کرد و لکن برای خویش سخنی نمی‏گفت و دعایی نمی‏کرد.روزی از مادر پرسید: (مادرم چرا برای خود همانند دیگران دعا نمی‏کنی؟!) جواب داد، فرزندم: (اول همسایه را مقدم دار و سپس خود و اهل خانه را. )

 

 

*امام حسن (ع)در یک سخنرانى در حضور امام على( ع)فرمود: (هان اى مردم! از پروردگارتان یاد بگیرید: «انّ اللّه اصطفى آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران و على‏العالمین، ذرّیة بعضها من بعض واللّه سمیع علیم»

 ما فرزندانى از آدم، دودمانى از نوح، برگزیده‏اى از ابراهیم، نسلى از اسماعیل و خاندانى از محمد هستیم. ما در میان شما مثل آسمان افراشته، زمین گسترده و آفتاب تابانیم و نیز مانند آن درخت زیتونیم که نه شرقى است و نه غربى و روغن آن خجسته است. پیامبر( ص) اصل آن است و على(ع) ‏شاخه‏اش، به خدا سوگند ما میوه آن درخت هستیم. پس هرکه به شاخه‏اى از آن درخت آویزد، نجات یابد و هرکس بازماند، در آتش باشد)

 

*روزی پیامبر که هوش و ذکاوت و دقت و حافظه و حوصله ی حسن(ع)را دیده بود فرمود:«اگر قرار بود ((عقل)) بصورت یک انسان دربیاید به شکل فرزندم حسن در می آمد...»

 

*حسن بن على بن ابى‏طالب در باره آیه شریفه «فى اىّ صورةٍ شاءَ رکّبک»؛ به هر صورتى که خواست، تو را ترکیب کرد، فرمود:(( خداى سبحان على بن ابى‏طالب را در صُلب ابوطالب به صورت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم آفرید، ازاین رو شبیه‏ترین مردم به رسول خدا على بود و حسین بن على شبیه‏ترین مردم به فاطمه است و من شبیه‏ترین مردم به خدیجه کبرى هستم.))

 

*امام حسن(ع) در عین اینکه پارسا و عابد بود و بیست بار پیاده از مدینه به مکه برای انجام مناسک حج رفت ، و سه بار همه اموال خود را صدقه داد، خوشپوش و با وقار و آراسته بود. روزی با لباس خوب و تمیز سوار بر قاطر زیبا از منزل بیرون آمد، و با شکوه و نورانیت خاصی در کوچه های مدینه می گذشت و به بیرون شهر می رفت . یک نفر یهودی نزدیک آمد و عرض کرد:( سوالی دارم )، امام فرمود:( بپرس . )او گفت : جدت رسول خدا (ص) فرمود:( الدنیا سجن المومن و جنه الکافر: دنیا برای مؤ من ، زندان است و برای کافر بهشت . ولی اینک می بینم تو از مواهب دنیا بهره مندی ولی من در سختی هستم ! )امام حسن (ع) فرمود:( این تصور تو غلط است که مؤمن باید از همه چیز محروم باشد، و اگر تو مقام ارجمند مؤمن را در بهشت با جایگاه پست جهنم برای کافر را مقایسه کنی ، و با دنیای مؤ من و کافر بسنجی بخوبی درمیابی که سخن رسول خدا (ص) دست که دنیا برای مؤ من زندان است و برای کافر بهشت می باشد وتو با همه سختی که در این دنیا میکشی در بهشت هستی!ومن با همه وضع مناسبی که دارم در جهنم هستم...)

 

*یکى از کارگران امام حسن (ع)گناهى کرد که کیفر داشت به دستور امام خواستند او را کیفر دهند،مرد  گفت:(مولاى من! «والعافین عن النّاس»فرمود: (تو را بخشیدم.) گفت: «واللّه یحبّ المحسنین»؛ فرمود:( در راه خدا آزادى و دو برابر آنچه به تو بخشیدم، نزد من دارى)

 

 *از موعظات ایشان:( اى فرزند آدم! از حرام‏هاى خدا خود را بازدار تا عابد باشى و به آنچه خدا قسمت تو کرده است راضى باش تا بى نیاز شوى و همسایگى همسایه خود را نیکودار تا مسلمان باشى و... اى فرزند آدم! از روزى که زاده شدى پیوسته در تباه عمر خود بوده‏اى. اینک باقى مانده‏اش را براى آخرت خود دریاب که مؤمن توشه بر مى‏دارد و کافر سرگرم بهره کنونى‏اش است. امام بعد از این انذار، این آیه را تلاوت فرمود: «و تزوّدوا فانّ خیرالزاد التّقوى»؛ براى خود توشه بردارید که به راستى بهترین توشه پرهیزکارى است)

 

*مردی به امام حسن علیه السلام گفت : من از شیعیان شما هستم .

امام فرمود:( ای بنده خدا اگر مطیع امر و نهی ما هستی راست می گوئی و اگر این گونه نیستی با ادعای مقام بلند تشیع که از آن بهره مند نیستی برگناهان خود نیفزا و به نگو من از شیعیان شما هستم . بلکه بگو من از دوستداران شما و دشمن دشمنان شما هستم و تو در نیکی و بسوی نیکی هستی .)

 

*روزی امام حسن (ع) را دیدم که مشغول خوردن غذا بود و سگی روبروی او قرار گرفته بود، هر لقمه ای که می خورد یک لقمه هم به آن سگ می داد. عرض کردم :( یابن رسول اللّه ! این سگ را از خود دور نمی کنی ؟) حضرت فرمود:( رهایش کن زیرا من از خداوند حیا می کنم که جانداری به من نگاه کند و من بخورم و به او نخورانم)

 

*عربی که صورتش خیلی زشت و قبیح منظر بود سر سفره امام آمد و از روی حرص تمام غذا را خورد و تمام کرد. امام حسن( ع) که کرامتش برای همه معلوم بوده از غذا خوردن عرب خوشش آمد و شاد شد و در وسط غذا از او پرسید:( تو عیال داری یا مجردی ؟) گفت : (عیالمندم) ، فرمود: (چند فرزند داری ؟)گفت : (هشت دختر دارم که من به شکل از همه زیباترم ، اما ایشان از من پرخورترند.) امام تبسم فرمود و او را ده هزار درهم انعام دادند و فرمودند: ( این قسمت تو و زوجه ات و هشت دخترت باش)

 

*امام حسن (ع)در یکی از سفری به عمره میرفت.مردی از فرزندان زبیر در خدمت آن حضرت بود و به امامت آن حضرت اعتقاد داشت در یکی از منازل بر سر آبی فرود آمدند نزدیک آن آب درختان خرما بود که از بی آبی خشک شده بودند برای آن حضرت زیر درختی فرش انداختند و برای فرزندان زبیر در زیر درخت دیگردر برابر آن جناب آن مرد نگاهی به بالای کرد وگفت : (اگر این درخت خشک نشده بود از میوه آن میخوردیم .)حضرت فرمود: ( رطب میخواهی ؟)گفت: (بلی . )حضرت دست به سوی آسمان بلند کرد و دعایی کرد آن مرد نفهمید. ناگاه آن درخت به اعجاز آن جناب سبز شد برگ آورد ورطب در آن به وجود آمد. شتربانی که همراه ایشان بود گفت : (به خدا سوگند جادو کرد .)حضرت فرمود : (وای بر تو این جادو نیست حق تعالی دعای فرزند پیغمبر خود را مستجاب کرد .)

 پس آن مقداررطب از آن درخت چیدند که برای همه اهل قافله بس بود

 

*شخصی از حضرتش پرسید شما که می فرمایید:مسلمان باید سیاسی باشد منظورتان چیست؟تعریف شما از سیاست چیست؟

امام ازین سوال خرسندگشت و فرمود: ( سیاست رعایت «حقوق خدا»، «زندگان» و« اموات این مردم» است، اما حق خداوند، «انجام دادن فرایض (واجبات)» و «دوری کردن از آنچه ما را نهی کرده است (محرمات)».)

مرد سکوت کرد وتوضیح بیشتری خواست

حضرت با خوشرویی فرمود: (حقوق زندگان این است که وظیفه‏ی خود را نسبت به مردم انجام دهی و هرگز از خدمت به جامعه‏ی خود باز نمانی و همان طوری که زمامدار با تو با صداقت رفتار می‏کند تو هم باید با حقیقت و اخلاص رفتار نمایی و چون اقوام و بستگانت از راه راست منحرف شدند، آن‏ها را به راه راست رهنمون باشی. و اما حقوق اموات، آن است که از خوبی‏های آنان سخن گویید و از زشتی‏هایشان چشم‏پوشی کنید، زیرا برای آنان خداوندی است که حساب آن‏ها را رسیدگی خواهد کرد. )

 

*امام مجتبی(ع) به یکی از فرزندانش فرمود: (پسرم با هیچ کس پیمان دوستی مبند، مگر این که بدانی از کجا می‏آید و به کجا می‏رود، یعنی خصوصیات اخلاقی‏اش را به دست آوری چون دقیق بررسی کردی و او را انسانی شایسته یافتی بر پایه‏ی گذشت و اغماض و برادری در سختی‏ها و لغزش‏ها با او رفتار کن و دوستی‏اش را استمرار بخش. )

 

*امام حسن(ع) به فرزندان مسلمان تاکید میکردند که (سعی کنید سوالات خوب و دقیق بپرسید. وسخن زیبای حضرت بصورت ضرب المثل سینه به سینه گشته است:«حسن السوال نصف العلم»خوب پرسیدن نصف دانستن است.)





برچسب ها : امام حسنحسن مجتبیشبیه ترین به پیامبرلالایی حضرت زهراسیایت از نظر امام حسنسوال یهودی از امام حسنسوالات خوبحقوق زندگان